عضو حلقة علمي قرآن - دانشپژوه دورة عالي علوم و معارف قرآن
نگارنده پس از بحث مختصری در مورد واژة ترجمه و کاربرد آن در متون دینی، دلائل مخالفان ترجمه و نقد آنها و نظر فرق اربعه اهلسنّت و همچنین فتاوای بزرگان شیعه و اهمیت ترجمة قرآن را مورد بحث و بررسی قرار داده است.
قرآن،جواز یا عدم جواز، لزوم ترجمه، موافقان ترجمة قرآن، مخالفان
بحث جواز یا عدم جواز ترجمة قرآن، از همان قرون اولیه که دین اسلام مورد پذیرش مسلمانان غیر عربزبان قرار گرفت، به عنوان مسئلهاي مهم مطرح شد. علماي مسلمان نیز در این باره اظهار نظرهای متفاوتی داشتهاند. قرآن بر اساس نیاز مسلمانان به زبانهای مختلف ترجمه شده است. در ایران زمین، تاریخ ترجمة قرآن، بعد از نخستین ترجمه بهوسيلة سلمان ـ صحابی معروف پیامبر6ـ به قرن چهارم هجری باز میگردد که علمای ماوراءالنهر به جواز ترجمة قرآن و تفسیر، فتوا دادهاند. و آن ترجمه و تفسیر، خلاصهوار و همراه با دخل و تصرفاتی زیاد به دست ما رسیده است.
در این تحقیق ميكوشيم آرا و فتاوای علما را در مورد جواز و عدم جواز ترجمة قرآن، به بحث و بررسی بگذاريم.
در ریشة لغوی «ترجمه» اختلاف فراواني ديده ميشود[1] و لغتشناسان نظرهاي گوناگونی دربارة ریشه و اصل کلمة «ترجمه» دارند[2].
الف. گروهی آن را یک لغت عربی ميدانند که خود، چند دستهاند:
1. دستهای، آن را از کلمة (تَرجَم) رباعی به حساب آوردهاند، مانند مؤلفین «المعجم الوسیط»[3]؛
2. دستهای دیگر آن را برگرفته از کلمة «رَجم» به معنای «سخن گفتن از روی حدس و گمان» دانستهاند[4]؛
3. جمعی دیگر آن را هم در ذيل کلمة «تَرجَمَ» و هم در زير کلمة «رَجم» آوردهاند، مانند ابنمنظور در لسانالعرب[5]، در کتاب منتهی الارِب[6] نيز به همین روش آمده است.
ب. عدة زیادی این کلمه را غیر عربی و معرب دانستهاند و در اینکه از چه زبانی وارد زبان عربی شده است، ديدگاههاي مختلفی وجود دارد. برخي گفتهاند این کلمه از کلدانی و از کلمه رَجم به معنی افکندن ميباشد[7].
با توجه به توضیحی که در مورد ریشة لغوی (ترجمه) داده شد، نظر برخی از بزرگان بر این است که ترجمه مصدر فعل رباعی به معنای تبیین و توضیح است. از این رو، نوشتههایی که شرح حال رجال را بیان ميکند، کتب تراجم ناميده شده و شرح حال هر یک از رجال را ترجمة او ميگویند. از سخن صاحب قاموس چنین برميآید که در ترجمه، تعدّد زبان شرط است و ترجمه، برگردان از زبانی به زبان دیگر است، مثلاً از عربی به زبان فارسی. در معجم الوسیط چنین آمده است:
«ترجمه، انتقال کلام از زبانی به زبان دیگر است.»[8]
پس اگر یک معنا، با دو عبارت در پی هم آورده شوند که دومي توضیح اولی باشد، از عبارت ترجمه استفاده نميكنند، زيرا تنها تبيین و توضیح است.
شرط ترجمة صحیح آن است که کاملاً به اصل معناي متن وفادار باشد، یعنی ترجمه همان معنا را افاده کند که متن اصلي، آن را ميرساند. حتی ريزهكاريها و ظرائف متن اصلی به متن مترجم منتقل شود.
براي معانی و مفاهیم اصطلاحي ترجمه ميتوان به اين موارد اشاره نمود:
الف. تبلیغ و رساندن کلام به کسی که آن را نشنیده باشد؛
ب. تفسیر و شرح کلام به زبان اصلی، چنانکه طبری و زمخشری ترجمه را به معنای بیان، تفسیر و شرح به کار بردهاند و نیز به ابنعبّاس «ترجمان القرآن» اطلاق شده است؛
ج. تفسیر و تقریر کلام به زبان دیگر؛
د. نقل و برگردان مفهومي از زبانی به زبان دیگر، که متداولترین معنای ترجمه است[9].
کلمة ترجمان و نیز جمع آن «تراجمه» در روایات و متون مذهبی نیز به کار رفته است، که به نمونهای از آن ميپردازيم:
1. «هذا القرآن انّما هو خطّ مستور بین الدفتین لاینطق بلسانٍ و لابدّ له من ترجمان».[10]
ترجمة قرآن به دیگر زبانها براي آشناسازي ملتهای بیگانه از زبان عرب با حقایق و معارف قرآنی، ضرورتی تبلیغی به شمار ميرفته است.
مبلغان اسلامي با ترجمه و تفسیر آیهها و سورههایی از قرآن همواره مردم را به راه راست هدایت ميکردهاند، و تاکنون هیچ انديشمند و فقیه شيعي نگفته است ترجمة قرآن به دیگر زبانها به منظور دعوت به دین اسلام و آشنايی آنان با شریعت و حقایق قرآن، ممنوع است.
امروزه یکی از بهترین راههاي تبلیغی، ترجمة آیههايي از قرآن و آشنا ساختن جهانیان با تفسير حقایق و معارف قرآنی است. مردم جهان در انتظارند تا بدانند در قرآن چه حقایقی نهفته است که از ملل مختلف با فرهنگهای مختلف ملتي واحد ساخته و آنان را در برابر ستمگران یکصدا و همآهنگ کرده است. از اين رو، ضرورت ایجاب ميکند که قرآن با نظارت کامل كارشناسان صالح به تمام زبانهای زنده جهان ترجمه شود و در اختیار آنان قرار گیرد تا خود از آن مستقیماً بهرهمند شوند[11].
به دلایل گوناگون دربارة امکان یا عدم امکان ترجمة قرآن کریم و به عبارتی «جواز» یا عدم جواز آن میان فقها بحثهای پردامنهای صورت گرفته است و هر یک عقیدة خود را ابراز داشته و بر اثبات آن به ادلّهاي تمسک جستهاند.
با وجود این اختلاف نظرها، قرآن در قرون اولیه به زبانهای دیگر ترجمه ميشده، و همانگونهکه «مصطفي صادق الرافعی» در کتاب «اعجاز القرآن»[12] خود بیان داشته است: در دنیا، هیچ کتابی یافت نميشود که به اندازة قرآن بر آن شرح و تفسیر نوشته شده باشد و یا تصنیفات و تألیفات متعدد در مورد تک تک موضوعهاي آن به رشته تحریر درآمده باشد. ترجمههای بیشماری در زبآنهای مختلف نگاشته شد که یا ترجمة تمامي قرآن است و یا بخشی از آن.
برخی از فقيهان که ترجمة قرآن را جایز ميشمردند، دامنة این جواز را تا آنجا گسترش دادند که به جواز قرائت سوره یا آیهای در نماز به زبان غیر عربی نیز فتوا دادند،[13] اگرچه این فتوا با مخالفت قاطع علمای دیگر روبهرو شد. آنچه به یقین مورد توافق مخالفان و موافقان ترجمه قرآن است، این است که:
الف. قرآن کلام خداوند است و انتخاب هر واژة آن بر اساس حکمتی صورت گرفته و بسیاری از آن حکمتها برای انسانها در همة اعصار قابل شناخت نیست.
ب. رسالت قرآن به گستردگی هدایت همة نسلها در همة عصرهاست } تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَي عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا { [14]؛ «زوالناپذير است و پربركت است كسي كه قرآن را بر بندهاش نازل كرد تا جهانيان را انذار كند (و از عذاب و كيفر الهي بترساند)». بنابراین قرآن کتابی جاودانه و دستورالعملی جهانی و ابدی است.
ج. هدف قرآن، شریفترین هدفها، یعنی رهايی انسان از ظلمت به سمت روشنايی است: }...كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ... { [15]؛ «اين كتابي است كه بر تو نازل كرديم تا مردم را از تاريكيها (شرك، ظلم، طغيان و ...) به سوي روشنايي (ايمان، عدل، صلح و ...) درآوري».
این سه وبژگي قرآن را بر هر نوشتار بشری برتري بخشيده و ترجمة آن را در مقایسه با هر متن دیگری، ديني یا غیردينی، علمي یا ادبی و ... حساس و دشوار ساخته است. زیرا ترجمة قرآن باید جز معنای کلمهها و جملهها، ديگر پیامها و ویژگیهای قرآن را نیز با خود همراه داشته باشد تا اتقان، جذابیّت، لطافت، زیبايی، تاثیرگذاری، تحولآفرینی و نیز جاودانگی قرآن را به نمایش گذارد. البته این حساسیت ویژه و دقت خاص در ترجمة متون مذهبی دیگر غیر از قرآن نیز سابقه داشته است.[16]
زبان عربی از زبانهایی است که موسیقی الفاظ و عبارات بسیار بینظیري دارد و صنایع بدیعی بیشمار و نیز مترادفات فراوان، از ویژگیهای منحصر به فرد آن است. به عنوان نمونه، در زبان عربی برای مراحل کلمه «سال» 22 واژه، برای کلمه «نور» 21 واژه، برای «تاریکی» 52 واژه، برای «آفتاب» 29 واژه، برای «ابر» 5 واژه و برای «باران» 64 واژه وجود دارد،[17] که برخی اسم و برخی صفات اسم ميباشند و مترجم باید کاملاً دقت کند تا صفت را جایگزین اسم و یا بالعکس نکند که این امر موجب نقص در معنا ميگردد. «طبری» در شرح اسلوب بلاغی قرآن ميگوید:
«در قرآن با توجّه به عربی بودنش، اسلوب سخن ممکن است به اينگونهها باشد: ایجاز، اختصار، اخفاء، تکرار، اطاله، اظهار معانی به وسیلة اسم و بدون کنایه، از خاصی خبر گفتن و عام را در نظر داشتن و بالعکس، کنایهای آوردن و تصریح را منظور داشتن، موضوعی را ذکر کردن و صفت را لحاظ کردن و بالعکس، مقدم داشتن آنچه در معنا مؤخر است و به تاخیر آوردن آنچه در معنا مقدم است.»[18]
«جاحظ» نیز پس از اثبات این مطلب که قرآن به سبب نظم، اسلوب، تألیف شیوا و ترکیب بدیع معجزه است، چنین بیان داشته که «در کتاب نازل شدة آسمانی چیزی که ما را به صدق آن دلالت کند، نظم بدیع آن است که بندگان توان گفتن مثل آن را ندارند»[19].
در مطالب یاد شده، دو محور عمده فراوان به چشم ميآيد:
الف. قرآن به زبان عربی نازل شده است و این مطلب در 11 جا مورد تأیید و تصریح خود قرآن کریم قرار دارد.
ب. نصی در حد اعلای بلاغت، فصاحت و ادب و در یک سخن کلامي از سنخ معجزه است. به همين دليل، کار ترجمة قرآن با دشواری قابل توجهی روبهرو خواهد بود و همین امر تردید و تأمل بسیاری از علما در جواز ترجمة قرآن به زبان غیر عربی را در پي داشته است.
بر پاية شواهد تاریخی ترجمة قرآن مجید در زمان حیات رسول اکرم6آغاز شد. هنگامي که بعضی از ایرانیان از «سلمان فارسی» خواستند تا سورة «فاتحى الکتاب» را به زبان فارسی ترجمه کند، پیامبر با این امر موافقت فرمود[20].
همچنین نامههای پیامبر به پادشاهان کشورهای دیگر از جمله «نجاشی» پادشاه حبشه و «مقوقس» حاکم مصر و «هرقل» امپراطور روم و «کسری» شاه ایران که شامل آیاتی از قرآن مجید نیز بوده است، توسط سفیران پیامبر به زبانهای آن بلاد ترجمه ميشده است.[21]
شاید قدیميترین اثر فارسی ترجمة قرآن، ترجمة تفسیری منسوب به طبری است که به فرمان «منصوربننوح سامانی» پس از استفتا از علما دربارة مشروعیت ترجمة قرآن نگاشته شد[22].
احتمالاً نخستین ترجمة قرآن به زبان لاتین نیز به استناد اظهارات شیخ ابوعبدالله زنجانی در کتاب «تاریخ القرآن» در سال 1143.م، توسط «رابرت» کتونی[23] ـ دانشمند انگلیسی ـ انجام شد. این امر با دستور و هزینة یک کشیش عالیرتبة فرانسوی مشهور به «پطروس جلیل» مسئول Clogny و یک راهب مانی مذهب به نام Hermann عملی شد، این مطلب مورد تایید مؤلف «الذریعه» نیز ميباشد. وی چنین بیان ميدارد: «اولین بار قرآن در سال 1143.م به لاتینی ترجمه شد. این را «فرهاد میرزا» در «زنبیل» و نیز «ابوالقاسم سحاب» در «ترجمة تاریخ القرآن» (ص113) آوردهاند. مترجم لاتینی این قرآن «رابرت کنت» بوده که ترجمه را به منظور ایراد اعتراض بر قرآن نگاشته است و بار دیگر در سال 1905 م، توسط «بیب لیاندر» به لاتین ترجمه شد[24].
مؤلف کتاب «المستشرقون و ترجمى القرآن» معتقد است ترجمة «رابرت» سالها در ميان محفوظات دیر باقی ماند و سرانجام در سال 1543م، در شهر بک توسط «تئودور بیلیاندر» به چاپ رسید و پس از چاپ مدتها اساس دیگر ترجمههای قرآن به زبانهاي اروپايی بود[25].
مهم اين است كه اینکه بخشی از هدایتهای قرآنی از ظاهر قرآن و معانی اصل آن حاصل ميشود و بخشی نیز از معاني پيرو و ثانویه آن. اما قرآنیت قرآن و امتیاز خاص آن بیش از معانی اصلی، بر معانی ثانوی مترتب است.
قرآن دریایی گوهرزا، پرتلاطم و بیانگر علم و عظمت الهی است. جانهای پاک و تطهیریافته به میزان خلوص خویش در این دریای عظیم، غواصی کرده و به گوهرهای ناب آن دست یافتهاند. همین ديدگاهها و استعدادها امثال «زرقانی» را به نتایج زیر رسانده است که:
1. ترجمة واژهای قرآن ممکن نیست.
2. ترجمة بیانی (معنوی) قرآن نیز از آنجا که نميتواند همة معانی قرآن، اهداف و مقاصد آن را تأمین کند و به زبانی دیگر منتقل سازد، امکانپذیر نميباشد.
3. هر نوع ترجمهای که از قرآن صورت گرفته یا صورت پذیرد، نميتواند مستقل و بینیاز از متن قرآن باشد؛ و هرگز ویژگیها و خصایصی که به قرآن مترتب است، بر ترجمة قرآن مترتب نیست.
از دیرباز تاکنون، در مورد نهی یا جواز ترجمة قرآن بحث و گفتگو بوده است و هر یک از علما در تاکید و رد آن نظراتی را بیان کردهاند. از فقيهان اهلسنّت که ترجمة قرآن را به زبان غیر عربی نهی کرده و حتی فتوی به تحریم آن دادهاند، ميتوان به این افراد اشاره کرد: ابوحنیفه نعمانبنثابت (م 150 ق) مالکبنانس (م 179 ق) محمّدبنادریس شافعی (م 204 ق) احمدبنمحمّدبنحنبل (م 241 ق). همچنین کسانی که به پیروی از آنها ترجمة قرآن را جایز ندانستهاند، مانند: زرکشی شافعی صاحب البرهان[26] و سیّد محمّد رشیدرضا صاحب تفسیر المنار[27] و زرقانی، صاحب مناهل العرفان و دیگران. در مقابل، گروهی آن را جایز دانستهاند؛ مانند زمخشری (م 528 ق) در تفسیر الکشاف[28] و بیضاوی (م 685 ق) در تفسیر خود که گزینشی از الکشاف است. همچنین کسانی به نگارش کتابی مستقل در این موضوع پرداختهاند. مانند دومؤلف ذیل:
1. بحث فی ترجمى القرآن و احکامها از شیخ مصطفی مراغی؛
2. الادلى العلمیى فی جواز ترجمى معانی القرآن از محمد فرید وَجدی. گاهی کسانی مانند ذهبی، مولف التفسیر و المفسرون فقط ترجمة تفسیر قرآن را همراه با متن قرآن و تفسیر عربی آن جایز دانستهاند[29] که در اينجا به گزیدة دلايل مخالفان ترجمه[30] پرداخته ميشود.
1. آیات زیادی از قرآن بر این صراحت دارد که قرآن به زبان عربی نازل شده است از جمله: } إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ { [31]؛ «ما آنرا قرآن عربي نازل كرديم تا شما درك كنيد (و بينديشيد)»، } ... وَهَذَا كِتَابٌ مُّصَدِّقٌ لِّسَانًا عَرَبِيًّا لِّيُنذِرَ الَّذِينَ ظَلَمُوا وَبُشْرَي لِلْمُحْسِنِينَ { [32]؛ «و اين كتاب همآهنگ با نشانههاي تورات است، در حالي كه به زبان عربي و فصيح و گوياست تا ظالمان را انذار كند و نيكوكاران را بشارت دهد»، } وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُّبِينٌ { [33]؛ «و اين (قرآن) زبان عربي آشكار است»،
همچنین آیة 15 سوره یونس به عنوان دلیلی بر حرمت ترجمه ذکر شده است: } ... قُلْ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِن تِلْقَاء نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَي إِلَيَّ ... {؛ «بگو من حق ندارم آن را از پيش خود تغيير دهم، فقط از آنچه بر من وحي ميشود، پيروي ميكنم».
و افزون بر آن، زبان عربی در واقع زبان دین اسلام و مسلمانان است، باید در حفظ آن بکوشیم و ترجمة قرآن این مطلب را به تدريج به فراموشی ميسپارد.
2. حدیث و روایتی در جواز و ترجمة قرآن از پیامبر6به دست ما نرسیده است.
3. قرآن، به عنوان بزرگترین نشانة نبوت پیامبر6، در لفظ و معنا معجزه است و مسلمانان به لفظ و معنای اين كتاب ایمان دارند و ترجمة قرآن، دارای چنین ویژگی نیست و نميتواند جایگزین آن باشد؛ چون همانند و مثل قرآن نیست.
4. بسندگی به ترجمة قرآن نوعی تقلید در دین است. در حالی که تقلید در دین جایز نیست.
5. بسنده کردن مسلمانان غیرعرب زبان به ترجمة قرآن، آنان را از هدایت مستقیم قرآن دور ميسازد.
6. نظم و اسلوب قرآن، تأثیر خاصی در قاری قرآن ميگذارد، در حالی که ترجمة قرآن، دارای چنین تأثیری نیست و بدین علّت، خیر کثیری از دست ميرود. افزون بر آن، تلاوت آیات قرآنی، به خودي خود ارزشمند است، در صورتي که خواندن ترجمة قرآن اينگونه نیست.
7. ترجمة قرآن باعث اختلاف و تفرقه ميگردد.
8. ترجمة تام و کامل قرآن لفظاً و معناً، با توجّه به فصاحت و بلاغت آن امکانپذیر نیست؛ حداکثر ممکن است تا اندازهای به ترجمة معنوی آن دست یافت، چون بعضی از آیات قرآن، بهویژه آیات متشابه و الفاظ مشترک دارای تأویل است و نميتوان به ظاهر آن توجه کرد، در صورتی که در ترجمه، این بعد در نظر گرفته نميشود و همچنین قرآن دارای معنای اولیه و معنای ثانویه است. که در ترجمه، معنای ثانویهاي که از خود قرآن به دست ميآید، منعکس نیست.[34]
9. باید توجّه داشت که برخی مترجمان از کسانی بودهاند که با اسلام و مسلمانان دشمن بوده و با غرضورزی دست به ترجمه زدهاند و نیز گروهی هم علاقهمند به اسلام و مسلمانان بوده، اما به علّت عدم توانايی تام و کامل از درک حقایق قرآن، نتوانستهاند حق مطلب را ادا کنند.
10. اکتفا به ترجمة قرآن، راه اجتهاد و استنباط از آیات الهی را مسدود ميکند و همچنین از درک حقایق و اسرار جدید آن که برای پیشینیان آشکار نشده، بازميدارد.
11. شاید مفصلترین بیان در ردّ جواز ترجمة قرآن و مخالفت در ترجمه، بیانات «رشیدرضا» باشد. او در اثبات عدم جواز ترجمة قرآن، به پانزده دلیل اشاره کرده است که به بيان چند دليل بسنده ميکنیم[35].
دلیل اول. ویژگی خاص زبان عربی و اسلوب اعجازآميز قرآن؛
دلیل دوم. تقلید در اصول دین جایز نیست. قرآن، تقلید در اصول دین و مقلّدین آن را سرزنش ميکند. برگرفتن دین از ترجمة قرآن در حقیقت پیروی و تقلید از مترجم است و سبب خروج از هدایت قرآن خواهد بود؛
دلیل سوم. ترجمة قرآن موجب حرمان از ویژگیهایی است که خدای متعال مؤمنین را بدان توصیف کرده است، چرا که عدم پیروی از کلام الهی عصیان از اوامر اوست. } اتَّبِعُواْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّبِّكُمْ وَلاَ تَتَّبِعُواْ مِن دُونِهِ أَوْلِيَاء قَلِيلًا مَّا تَذَكَّرُونَ {[36]؛ «(بنابراين) از چيزي كه از طرف پروردگارتان بر شما نازل شده پيروي كنيد و از سرپرستان و معبودهاي ديگر جز او پيروي نكنيد، اما كمتر متذكر ميشويد».
دلیل چهارم. نهی از استنباط احکام از عبارات ترجمه شده قرآنی است. آیة فوق و نیز آیات دیگری همچون: } قُلْ هَذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَي اللّهِ عَلَي بَصِيرَى أَنَاْ وَمَنِ اتَّبَعَنِي... { [37]؛ «بگو اين راه من است كه من و پيروانم با بصيرت كامل همة مردم را به سوي خدا دعوت ميكنيم»، همه حاکی از ممنوعیت اجتهاد و استنباط از عبارات ترجمه شده ميباشد و هیچ مسلمانی نیز نظر به صحت چنین استنباطی ندارد؛
دلیل پنجم. حقایق و رموز پنهان قرآن قابل انتقال با ترجمة قرآن نميباشد؛
دلیل ششم. معادل نداشتن برخی از الفاظ عربی در زبانهای غیرعربی.
از استدلالهای امام غزالی در تاييد دعوای فوق این است که: بسیاری از الفاظ عربی، مطابق فارسی (با ترکی یا ...) ندارند. مترجم درباره این الفاظ چه ميتواند بکند؟ جز اينكه آنها را به حسب فهم خود شرح دهد و چه بسا خوانندة این ترجمه مفهومي را دریابد که اصلاً مد نظر قرآن نبوده است؛
دلیل هفتم. آنجا که تأویل آیه لازم است، تأویل ترجمة آن غیرممکن است.
1. در اینکه آیاتی از قرآن صراحت دارد که قرآن به زبان عربی نازل شده است، سخنی نیست. اما این آیات خود نميتواند دلیلی بر حرمت ترجمة قرآن باشد، چون ضرورت تبلیغ بهویژه آیین الهی، این است که در وهلة اول پیامبران به زبانی پیامآور باشند که مردم زبان آنان را درک کنند: } وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ... { [38]؛ «ما هيچ پيامبري را نفرستاديم مگر به زبان قومش تا (حقايق را) براي آنها آشكار سازد». در وهلة بعد با توجه به اينكه پیامبران اولوالعزم، پیامشان برای تماميمردم با زبانهای مختلف است که مصداق بارز آن پیامبر اسلام6است: } قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا... { [39]؛ «بگو اي مردم! من فرستادة خدا به سوي همة شما هستم».
حال این مرحلة دوم از دو صورت بیرون نیست. یا پیامبران به زبانهای مختلف پیامشان را به اهالی آن زبانها برسانند و یا اینکه پیام و گفتارشان به صورت ترجمه به زبآنهای دیگر انتقال یابد. با توجه به اينكه شق انجام گرفته است، پس شق دوم یعنی ترجمه ضرورت ميیابد.
ممکن است در اينجا گفته شود: باید دیگران بیایند و زبان پیامبر را بیاموزند. در جواب ميتوان گفت اگر این کار ما برای عدة اندكی از مردم جهان امکان داشته باشد، برای بيشتر مردم جهان امکانپذیر نیست و خداوند هم به چنین چیزی الزام نکرده است. } لاَ يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا { [40]؛ «خداوند هيچكس را، جز به اندازة توانايياش، تكليف نميكند».
و آیة 15 سوره یونس که در بند یک، به عنوان دلیلی بر حرمت ترجمه ذکر شده، ارتباطی با ترجمة قرآن ندارد، بلکه آیه در ارتباط با محتوای پیام رسول خدا6در جواب کسانی است که ايمان به معاد نداشتند و تغییر و تبدیل قرآن را درخواست كرده بودند. } وَإِذَا تُتْلَي عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ لِقَاءنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِن تِلْقَاء نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَي إِلَيَّ ... { [41]؛ «و هنگامي كه آيات روشن ما بر آنها خوانده ميشود، كساني كه اميد لقاي ما (و رستاخيز) را ندارند، ميگويند قرآني غير از اين بياور، و يا آنرا تبديل كن (و آيات نكوهش بتها را بردار!) بگو من حق ندارم كه آنرا از پيش خود تغيير دهم، فقط از آنچه بر من وحي ميشود، پيروي ميكنم».
در مورد اینکه به واسطة ترجمة قرآن، زبان عربی رو به فراموشی ميرود، باید بدانيم که این گونهنیست؛ بلکه حتي خلاف آن روی داده است. به طور مثال، با اینکه در ایران زمین، از همان قرون نخستین قرآن و تفاسیر ترجمه شد؛ اما باز ایرانیان سعی و کوشش خود را در ضبط لغات عربی و نوشتن کتابهای صرف و نحو به کار بردهاند (که در اينجا، مجال بحث و گفتوگو دربارة آن نیست) و همین آشنايی با قرآن و معارف اسلامي از راه ترجمه، خود انگیزهای ميشود که مسلمانان غیرعربزبان درصدد آشنايی بیشتر و مستقیم با قرآن از راه یادگیری زبان عربی برآیند.
2. از ديگر اشکالات مطرح در ترجمة قرآن، این است که در جواز ترجمه، روایتی از پیامبر 6 به دست ما نرسیده است. این خود نميتواند به عنوان يك اشکال بر ترجمة قرآن مطرح باشد. چون نگفتن، دلیلی بر نهی نیست و بلکه حتي ميتوان گفت نگفتن، دلیلی بر جواز ترجمه و شرح آن به زبانهای دیگر است. افزون بر آن، عقل سلیم نيز منافاتی در آن نميبیند.
3. این سخن که قرآن، معجزة پیامبر6است و ترجمة آن نميتواند جایگزین آن باشد، درست است. امّا ادّعا نکرده که ترجمة قرآن همانند و مثل قرآن است و همچنین تاکنون ترجمههای قرآن به عنوان خود قرآن ملاک و مورد استناد قرار نگرفته است.
4. اکتفا به ترجمة قرآن نوعی تقلید در دین است، در حالی که تقلید در دین جایز نیست. جملة اول عبارت، درست است، ولی جملة دوم به صورت کلی صحیح نیست، چون تقلید در اصول دین صحیح نیست، امّا ترجمة قرآن به منزلة پلی ارتباطی برای درک حقایق قرآنی و تدبّر در آن است.
5. در پاسخ به آنان كه گفتهاند، بسندهکردن بر ترجمه، باعث ميشود که انسانها به هدایت مستقیم قرآن دست نیابند. باید گفت رسيدن به هدایت قرآن و حیات طیبه، به درک معارف اسلامي، ایمان و عمل به قرآن وابسته است، نه صرف قرائت آن. } مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَي وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاى طَيِّبَى وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ {[42]؛ «هر كس عمل صالح كند، در حالي كه مؤمن است، خواه مرد باشد يا زن، به او حيات پاكيزه ميبخشيم، و پاداش آنها را به بهترين اعمالي كه انجام دادند، خواهيم داد»، } وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ { [43]؛ «و آنها را كه در راه ما (با خلوص نيت) جهاد كنند، قطعاً هدايتشان خواهيم كرد و خدا با نيكوكاران است»، } وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا * وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ { [44]؛ «و هر كس تقواي الهي پيشه كند، خداوند راه نجاتي براي او فراهم ميكند و او را از جايي كه گمان ندارد، روزي ميدهد».
6. گروهي ترجمة قرآن را باعث اختلاف و تفرقه دانسته و داستان کتابهای عهدین را يادآور شدهاند.
در پاسخ ميگوييم این قیاس مع الفارق است، چون اختلاف در آنجا به اصل کتابها برميگردد، با توجه به این نكته که بعد از چندین سال از صورت روایات شفاهی به صورت مکتوب درآمده است.
7. لغزشها و اشتباهاتي که در ترجمهها پيش آمده، در آن حدی نیست که موجب جدایی و تفرقه شده باشد، البته باید سعی کرد که تا حد امكان هیچگونه لغزشی در ترجمة اين كتاب آسماني به وجود نیاید.
8. ترجمة تام و کامل قرآن از لحاظ لفظ، معنا و ... امکانپذیر نیست، زيرا فصاحت و بلاغتی در كلام موج ميزند که از سنخ اعجاز است و قرآن خود، از آن خبر داده است. اين اوج زباني نميتواند به عنوان مانعی برای ترجمه و شرح قرآن به زبان دیگر باشد. زيرا باید بکوشیم ابعاد اعجاز قرآن را برای مسلمانان غیرعربزبان، با شرح و تفسیر، بیشتر آشکار کنیم.
9. بيگمان برخی از مترجمان غیرمسلمان، در هنگام ترجمه غرضورزی کردهاند و از آن سو ترجمة بعضی از مسلمانان هم نارساست، امّا برای رفع این كاستيها باید تلاش کرد و با تشکیل هیئتهايي از نخبگان مسلمان، ترجمههاي صحیحی از قرآن را در اختیار مسلمانان غیرعربزبان گذاشت.
10. گفتهاند: اکتفا به ترجمة قرآن، راه را بر اجتهاد و استنباط از آیات الهی ميبندد. این سخني درست است، چون غور و تفحص در آیات قرآن و معارف اسلامی، احتیاج به مقدمات فراوانی دارد که تا آگاهی از پانزده علم را برای آن برشمردهاند و به يقين، ترجمه نميتواند جایگزین متن اصلی قرآن شود. ولی به قول معروف، ميتوان گفت در جايی که آب (علم و برداشت مستقیم از قرآن) آماده نیست، باید به خاک (ترجمه) تيمّم کرد و با واسطه به درک معارف قرآن و اسلام نائل شد[45].
علمايي كه ترجمة قرآن را حرام ميدانند:
1. محمّد رشیدرضا در مقالهای تحت عنوان «ترجمى القرآن و ما فیها من المفاسد و المنافاى للاسلام»، ج9، المنار؛
2. محمّد سعید البانی در پژوهشی تحت عنوان «الفرقدان النیران فی بعض المباحث المتعلقه بالقرآن»؛
3. شیخ محمّد سلیمان در نوشتاری تحت عنوان «حادث الاحداث فی الاقدام علی ترجمى القرآن»؛
4. شیخ محمّد مصطفی شاطر در متنی با عنوان «القول السدید فی حکم ترجمى القرآن المجید»؛
5. شیخ محمود شلتوت در تحقیقی تحت عنوان «ترجمى القرآن و نصوص العلماء فیها»؛
6. استاد شفیق جبری در مقالهای تحت عنوان «ترجمى القرآن الی الفرنسیى»؛
7. زرکشی در «بحر المحیط»؛
8. زرقانی در «مناهل العرفان».
مذاهب چهارگانة فقهی اهلسنّت هر یک در خصوص جواز یا عدم جواز ترجمة قرآن، بهويژه در نماز، فتاوای مختلفی ایراد داشتهاند که به صورت خلاصه ميآيد. خوب است بدانيم که هیچیک از فقهای شیعه به جواز قرائت سوره یا آیهای در نماز به زبانی غیر از زبان عربی، فتوا ندادهاند و در مقابل، هیچ فقیه شیعی نیز به حرمت ترجمة قرآن به زبانی دیگر، اعتقاد نداشته است.
در «حاشیه الدسوقی علی شرح الدردیر»[46] آمده است:
«قرائت قرآن به غیر زبان عربی جایز نیست. تنها گفتن تکبیر در نماز به غیر زبان عربی جایز است؛ لیکن نباید مترادف و هم معنی تکبیر را در زبان عربی آورد. و نیز کسی که نميتواند سوره «فاتحه» را به عربی بخواند، واجب است نماز خود را به امامت فردی که این توانایی را دارد، اقامه کند. اگر این اقتدا و امام گرفتن ممکن باشد. وگرنه وجوب قرائت «فاتحه» از وی ساقط است و لازم است ذکر خداوند را به زبان عربی بگوید و او را تسبیح کند.» همچنین گفتهاند: «بر همه واجب است که سورة «فاتحه» را به زبان عربی بیاموزند ...»
در «المغنی»[47] نوشته شده است: نه قرائت قرآن به ديگر زبانها جایز است و نه تبدیل لفظ عربی به واژة مترادف آن، چه قرائت عربی را خوب بداند و چه نداند. اگر شخص قرائت به عربی را خوب نميداند، واجب است یاد بگیرد و اگر چنین نکند، در حالی که ميتوانسته بياموزد، نمازش باطل است.
نووي در «المجموع»[48] نوشته است: عقیدة ما این است که قرائت قرآن به ديگر زبانها جایز نیست. خواه به زبان عربی توانا باشد و خواه نباشد و چه در نماز و چه در غیر نماز. از اين رو، اگر ترجمة قرآن را در نماز به جای قرآن خواند، نمازش باطل است. تفاوتي هم ندارد كه خوب خوانده باشد يا بد. این راي جمهور علما از جمله مالک، احمد و ابوداوود است.
شافعی در رسالة فقه خود، نیز در رابطه با این موضوع بحث کرده است.
شیخ الاسلام «مرغيناني» نگارش قرآن به زبان فارسی را به اجماع ممنوع ميداند. زیرا اين كار به حفظ قرآن خلل وارد ميسازد، چرا که ما به حفظ لفظ و معنای قرآن که دلالت بر نبوت خاتم الرسل دارد، امر شدهایم و نیز نگارش قرآن به زبان فارسی موجب سخیف شدن قرآن بوده و سبب سهلانگاری در آن ميشود. یکی دیگر از بزرگان این مذهب، در مقالهای که با نام «جواز قرائت قرآن به زبان غیرعربی» نوشته است، چنین نقل ميکند: پیشوایان بر این مطلب اجماع دارند که قرائت قرآن به غیر زبان عربی، در خارج نماز جایز نیست و این فعل به شدت منع شده است. زیرا قرائت به غیر زبان عربی از نوع تصرف در قرائت است، بهگونهای که قرآن را از وجه اعجازش، عاری ساخته و گاه موجب رکاکت آن خواهد شد.
مؤلف «الکافی»[49] عالمي دیگر از حنفیه نیز آورده است، اگر همیشه قرآن را به فارسی بخوانند و یا بخواهند مصحفی را به فارسی بنویسند، جایز نیست؛ اما اگر یک یا دو آیه را به فارسی بنویسد، مانعی ندارد. زیرا نگارش قرآن براي تفسیر و شرح همة حروف آن و نیز ترجمة آن جایز است. در «معراج الدرایى» آمده است: هر کس عاملانه، قرآن را به فارسی بخواند و بنویسد، یا دیوانه است یا زندیق. دیوانه را باید درمان کرد و زندیق را باید کشت.
همین نظر از «ابوبکر محمّدبنفضل بخاری» نیز نقل شده است، وی در «الدرایى» آورده است: اسم «قرآن» هم بر لفظ قرآن و هم بر معنای آن دلالت دارد. خداوند قرآن را نازل کرد تا هم دلیل نبوت باشد و هم پرچم هدایت. نظم قرآن سبب حجّت بودن آن است و معنای قرآن، موجب هدایت. بدين جهت، حفظ قرآن فیالجمله واجب بوده و هر نوع خلل در نظم (الفاظ) و یا در معنا موجب سقوط حکم قرائت ميگردد. «امام زاهدی» در «الجامع الصغیر» ميگويد: از «ابوحنیفه» نقل است که «برای کسی که بر ادای الفاظ عربی توانا باشد، قرائت قرآن به زبان فارسی، موجب فساد در نماز ميگردد، اما اگر بر ادای الفاظ عربی قادر نباشد، مانعی ندارد» توضیح اینکه اگر هر لفظ را با لفظی مطابق و هممعنا در فارسی جایگزین کند و نماز را به این شیوه به فارسی بخواند، مانعی ندارد[50].
«آلوسی» در تفسیر آیة } إِنَّه لفی زبر الاولین { مرجع ضمیر را به اعتبار معنایش «قرآن» ميداند و اظهار ميدارد که اختصاص جواز قرائت نماز به فارسی به دلیل این است که زبان فارسی بعد از زبان عربی، اشرف زبانها است[51].
با جمعبندی مطالب به این نتیجه ميرسیم که هیچیک از فقهای مذاهب اربعه نیز، قرائت نماز را به غیر زبان عربی، به طور مطلق و بدون شرط، جایز نميدانند. تنها فتوای حاکی از جواز، به «ابوحنیفه» منسوب است که اولاً مشروط به 3 شرط است و ثانیاً وی نیز به تصریح معتمدین از رای خود مبنی بر جواز قرائت نماز به زبان فارسی برگشته است. چون نظم قرآن در هر حال، رکنی لازم برای قرآن است و حفظ آن ضروری است. گفتني است که تنها در نماز به اعتبار آیة } ... فَاقْرَؤُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ ... { [52] خواندن قرآن واجب است و از آنجا که تکلیف با توجه به وسع و توانمندی است، برخی قائل به جواز خواندن فقط نماز به غیر عربی (فارسی) شدهاند، آن هم برای کسی که قادر به ادای الفاظ عربی نیست.
افرادی که روایت برگشت «ابوحنیفه» از فتوای جواز قرائت قرآن به فارسی را نقل کردهاند، عبارتاند از: «نوحبنمریم» یکی از یاران و اصحاب «ابوحنیفه»، «علیبنجعد» یکی از اصحاب «ابويوسف» و «ابوبکر رازی» شیخ علمای حنفیه در قرن چهارم.
پرسش: آیا پیشوایان مذاهب اربعه و دیگر علما، نگارش قرآن را به خط غیرعربی جایز ميدانند؟
«ابنحجر» ميگوید: گاه ميپرسند آیا نگارش قرآن به غیر خط عربی نیز مانند قرائتش حرام است؟
پاسخ این است که اصحاب در مجموع آن را حرام ميدانند[53].
«زرکشی» نیز ميگوید: اقرب این است که نگارش قرآن به فارسی ممنوع است، چنانکه قرائتش نیز به زبانی غیر لغت عرب حرام است.
در «شرح الحباب» چنین نقل کرده است: نگارش قرآن عظیم به ديگر زبانها، تصرّف در لفظی است که دارای اعجاز بوده و با آن تحدّی حاصل ميشود. چنین تصرّفی موجب رکاکت و سخافت قرآن خواهد بود. زیرا در الفاظ غیر عربی، چه بسا مضافالیه مقدم بر مضاف گردد و این امر مخل نظم قرآن بوده و فهم آن را دچار پریشانی ميکند.
با توجه به اينكه این ترتیب موجود قرآن مناط اعجاز است، پس مقدم داشتن آیهای بر آیهای دیگر و حتی کلمهای بر کلمهای دیگر در قرائت، حرام است.
حتّی بر این امر تاکید شده است که ترتیب حروف کلمات قرآنی و تناسب و ویژگیهای موجود در آن، از وجوه اعجاز بوده و هیچ بشری به آوردن مثل آن توانا نميباشد، چه رسد به لطایف و رموزی که در این ترتیب کلمات و جملات نهفته که هیچ زبانی قادر به بیان آن نیست[54].
شخصیتهای فاضل و ادیب مسلمان در طول تاریخ همه یا بخشی از آیات قرآن را ترجمه و آن را به کسانی که عربی نميدانستهاند، عرضه نمودهاند و این کار در معرض دید فقهای اسلام بوده و از آن باز نداشتهاند. این نشان ميدهد که آنان ترجمة قرآن را ـ بهويژه با هدف مزبور ـ جایز ميدانستهاند. در این اواخر فتواهایی دربارة جواز ترجمة قرآن صادر شده و کسانی دربارة این موضوع مقالاتی نوشتهاند که یا موافق بودهاند و یا مخالف، ولی فقها بر جواز ترجمه توافق کردهاند. البته با شرایطی که در این زمینه یادآور شدهاند و اینک ما برخی از این نظریهها را ميآوریم:[55]
در پاسخ به استفتای استاد عبدالرحیم محمّدعلی دربارة جواز ترجمة قرآن به زبانهای بیگانه، فقيه بزرگ، شیخ محمّدحسین آل کاشف الغطاء متن زیر را نگاشته است: «وقتی به این مسئله نگاه ميکنیم، ميبینیم اعجاز قرآن که باعث شگفتی دانشمندان، بلکه جهانیان شده مربوط به دو چیز است:
1. فصاحت مبانی و الفاظ و بلاغت اسلوب و ترکیبات؛
2. عظمت معانی و مفاهیمي که در قرآن آمده است، مانند قوانین و مقررات بلند و شگفتآور و احکام جامعی که برای صلاح بشر مقرر گردیده، از عبادات گرفته تا مسائل اجتماعی؛ یعنی از طهارت تا حدود و دیات، افزون بر مسائل اعتقادی که در مورد توحید، نبوت و معاد به صورت مبرهن بیان شده است. قرآن کریم متکفّل اصلاح دنیا و آخرت مردم است، بهگونهای که هیچ کتاب آسمانی و هیچ آیینی از آیینهای پیشین چنین نبوده است. بيشک ترجمه هر قدر هم در زبان دوم قوی و بلیغ باشد، نميتواند قرآن را در آن زبان منعکس کند، اگرچه مترجم در هر دو زبان عربی و دوم نیرومند و ماهر باشد. ولی ترجمه اگر درست باشد و در آن هیچگونه تغییر و تحریفی نباشد، جایز است؛ حتّي ميتوان گفت برای کسانی که توانايي ترجمه دارند، چه به صورت فردی و چه به صورت گروهی، واجب است. زيرا اين كار بهترین راه دعوت به اسلام و تبلیغ دین است و سخن خداوند، آنجا که ميفرماید: } وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّى يَدْعُونَ إِلَي الْخَيْرِ ... { [56] به آن اشاره دارد؛ و چه خیری مهمتر و بزرگتر از دعوت به اسلام است؟!
ترجمة قرآن به زبان فارسی از قدیم رایج بوده و از هیچیک از انديشمندان بزرگ ما منع از آن نقل نشده است، و اگر ترجمة قرآن به فارسی جایز باشد، قطعا ترجمه به زبانهای دیگر هم جایز خواهد بود، با این بیان نیازی نداریم که به اصل اباحه و مانند آن تمسک کنیم. زیرا مساله درست و روشنتر از آن است که احتیاج به دلیل یا اصل داشته باشد»[57].
آیتالله خویی نظر روشنی دربارة ترجمة قرآن به زبانهای دیگر دارد که آن را در پیوست کتاب «البیان» آورده و كوتاه به شرایط اولیة ترجمه نیز اشاره کرده است. سخن ایشان چنین است:
«خداوند پیامبر خود را برای هدایت مردم فرستاد و او را به وسیلة قرآن توانايي بخشید. در قرآن هر چه بشر را به سعادت و کمال ميرساند، وجود دارد و این لطفی از جانب خدا است که به گروه خاصی تعلق ندارد. بلکه تمام بشر را در بر ميگیرد. حکمت بالغة خدا خواسته است که قرآن عظیم با زبان قوم پیامبر بر او نازل شود، هر چند تعالیم آن همگانی و هدایتش فراگیر است. از این رو، لازم است تمام مردم قرآن را بفهمند، تا از هدایت آن برخوردار شوند و شک نیست که ترجمة آن به این هدف کمک ميکند. باید در ترجمه، مهارت و احاطة کامل بر زبانی که قرآن از آن (زبان عربی) به زبان دیگر ترجمه ميشود، موجود باشد؛ چون ترجمه هر اندازه قوی باشد، باز مزایای بلاغتی را که قرآن بدان امتیاز یافته، نخواهد داشت؛ اصولاً این مطلب در هر کلامي جریان دارد؛ زیرا چه بسا ترجمة متن، به خلاف معنای مراد در متن اصلی، کشیده شود. بنابراین در ترجمة قرآن باید نخست قرآن فهمیده شود.
فهم قرآن در 3 چیز خلاصه ميشود:
1. ظهور لفظی، که عرب فصیح آن را ميفهمد؛
2. حکم عقل فطری؛
3. آنچه از معصومین در تفسیر آن آمده است.
این امور، مستلزم احاطة کامل مترجم است تا بتواند معنای قرآن را به زبان دیگر منتقل نماید. اما آرايي شخصی که برخی از مفسّران در تفاسیر خود دارند و با این معیارها سازگار نیست، از باب تفسیر به رای از درجة اعتبار ساقط است و مترجم نباید در ترجمة خود به آنها تکیه کند. اگر همة اينها در ترجمه رعایت شود، شایسته است که حقایق قرآن و مفاهیم آن به زبان هر ملتی انتقال داده شود، چون قرآن برای عموم مردم نازل شده و تعالیم و حقایق قرآن فراگير خواهد بود و سزاوار نیست که زبان قرآن مانع اين فراگيري باشد»[58].
پس از آنکه روشن شد ترجمة قرآن به صورت آزاد و بهگونهای که معانی قرآن را به طور کامل برساند جایز است، اکنون ميگوییم ترجمة قرآن به زبانهای دیگر به چند دلیل یکی از ضروریات دینی و وظایف اسلامي همگانی به نحو واجب کفایی است و هر مسلمانی که رسالت الهی را در وجود خود احساس ميکند، وظیفه دارد به این مسئله که با اساس اسلام ارتباط دارد و هدف از آن نشر اسلام در جهان است، اهمیت بدهد[59].
قرآن کتاب دعوت است و باید این دعوت به همة انسآنها ابلاغ شود و آن را درک کنند:
} هَذَا بَيَانٌ لِّلنَّاسِ وَهُدًي وَمَوْعِظَى لِّلْمُتَّقِينَ { [60]؛ «اين بياني براي عموم مردم و هدايت واندرزي براي پرهيزكاران است».
اسلام دیني اختصاصی نیست و همة ملّتها حق گرویدن به آن را دارند و ملّتی را بر ملّت ديگر فضیلت نیست تا حق تقدّم داشته باشد. قرآن که کتاب راهنمایی و دعوت به اسلام است، نسبت به همة ملل جهان یکسان است:
} وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّى لِّلنَّاسِ بَشِيرًا وَنَذِيرًا ... { [61]؛ «ما تو را جز براي همة مردم نفرستاديم تا (آنها را به پاداشهاي الهي) بشارت دهي و (از عذاب او) بترساني».
} تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَي عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا { [62]؛ «زوالناپذير و پربركت است كسي كه قرآن را بر بندهاش نازل كرد تا جهانيان را انذار كند (و از عذاب و كيفر الهي بترساند)».
هر مسلمان بايد ندای اسلام را به گوش جهانیان برساند و رسالتی را که قرآن بر عهده او گذارده است، ایفا کند:
} وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّى يَدْعُونَ إِلَي الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ { [63]؛ «بايد از ميان شما جمعي دعوت به نيكي، و امر به معروف و نهي از منكر كنند! و آنها همان رستگاراناند».
} وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّى وَسَطًا لِّتَكُونُواْ شُهَدَاء عَلَي النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا ... {[64]؛ «همانگونه (كه قبلة شما قبلهاي ميانه است) شما را نيز امت ميانهاي قرار داديم (كه در حد اعتدال ميان افراط و تفريط) تا گواه بر مردم باشيد و پيامبر بر شما هم گواه باشد و ما آن قبلهاي را كه قبلاً بر آن بودي، تنها براي اين قرار داديم».
} ... وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ {[65]؛ « ... و ما اين ذكر (قرآن) را بر تو نازل كرديم تا آنچه به سوي مردم نازل شده است، براي آنها تبيين كني، شايد انديشه كنند».
غرض از فرستادن قرآن، روشن ساختن آن برای جهانیان است نه اینکه صرفا تلاوت آن کنند و در اختیار گروهی خاص (مخاطبین اولیه که عرب بودند) باشد. قرآن برای همه است و همه کس باید بتوانند آن را درک کنند و در اختیار داشته باشند.
خداوند از زبان پیامبرش ميفرماید:
} ... وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لأُنذِرَكُم بِهِ وَمَن بَلَغَ ... {[66]؛ « اين قرآن را بر من وحي كرده تا شما و تمام كساني را كه اين قرآن به آنها ميرسد، انذار كنم (و از مخالفت فرمان خدا بترسانم)».
} إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَي مِن بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ أُولَئِكَ يَلعَنُهُمُ اللّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ {[67]؛ «كساني كه دلايل روشن و وسيله هدايتي را كه نازل كردهايم، بعد از آنكه در كتاب براي مردم بيان ساختيم، كتمان ميكنند خدا آنها را لعنت ميكند و همة لعنكنندگان نيز آنها را لعن مينمايند».
حقیقت این است که قرآن مقاصد والا و مطالب ارزشمندی در بر دارد و هدفهای جهانی بزرگی را پي ميگيرد و باید این هدفها نشر داده شود و به جهانیان ابلاغ گردد؛ این کار صورت نميگیرد مگر اینکه نشر قرآن فراگیر شود و به همة جهانیان عرضه گردد. این هدف نیز جز با ترجمة قرآن به تمام زبانهای زندة دنیا امکانپذیر نیست. اگر امت اسلامي به این مهم عمل نکند و از انجام وظیفة دینی لازم خود سر باز زند و از نشر پیام خدا در پهنای زمین کوتاهی کند، خداوند به زودی ملتي دیگر را جایگزین او خواهد کرد که مانند او نخواهد بود.
} ... وَإِن تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُونُوا أَمْثَالَكُمْ {[68]؛ «و هرگاه سرپيچي كنيد، خداوند گروه ديگري را به جاي شما ميآورد كه مانند شما نخواهند بود».
در پايان بايد يادآور شد كه ترجمة قرآن يكي از ضروريات است كه اگر مسلمانان غير عرب بخواهند بيشتر با آيات قرآن انس و الفت داشته باشند، بايد كلام وحي را به زبان خودشان و با رعايت موازين و اصول ترجمه برگردانند.
1. قرآن كريم
2. آلوسي، سيّد محمود، روح المعاني في تفسير القرآن و سبع المثاني، جهان.
3. ابنابیالاصبع، بدیع القرآن، ترجمة سیّد علی میرلوحی، انتشارات آستان قدس رضوی.
4. ابنسعد، الطبقات الکبری، دار الكتب العلميى، بيروت، 1410.
5. انیس، ابراهیم، المعجم الوسیط، انتشارات ناصرخسرو، تهران.
6. بهارزاده، پروین، ترجمهپذیری قرآن کریم، مجلّة بیّنات، ش24.
7. بیآزار شیرازی، عبدالکریم، مقالة مشکل ترجمة قرآن، مجموعة سخنرانیها و مقالات تحقيقاتي قرآن، قم.
8. جرجی زیدان، تاریخ آداب اللغى العربیى، دار الهلال.
9. خرّمشاهي، بهاءالدين، دانشنامة قرآن و قرآنپژوهي، انتشارات دوستان و ناهيد.
10. خسروشاهی، سیّد هادی، ترجمة قرآن به زبانهای اروپایی، کیهان اندیشه، شماره48.
11. خسروی حسینی، سیّد غلامرضا، ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن، کتابفروشی مرتضوی، تهران.
12. خويي، سيّد ابوالقاسم، البيان في تفسير القرآن.
13. راغب اصفهانی، حسین، معجم مفردات الفاظ القرآن، المکتبى المرتضویى لاحیاء الآثار الجعفریى، تهران.
14. رافعي، محمّدصادق، اعجاز القرآن، دار الكتب العلميى، لبنان.
15. رشیدرضا، محمّد، تفسیر المنار، دار المعرفى.
16. زرقانی، محمّد عبدالعظیم، مناهل القرآن فی علوم القرآن.
17. زرکشی بدرالدين، البرهان في علوم القرآن، دار المعرفى، بيروت، 1415ق.
18. زمخشری، الکشاف، نشر ادب الحوزه، قم.
19. سیدی، سیّد حسین، تمهیدی بر ترجمة قرآن، کیهان اندیشه، ش40 (بهمن و اسفند1370).
20. شریعت، محمّد جواد، ترجمة نهج البلاغه، انتشارات مشعل، اصفهان.
21. صفیپور، عبدالرحیم، منتهی الادب فی لغى العرب، کتابخانة سنایی.
22. طبری، محمّدبنجریر، تفسیر طبری، تحقیق محمود شاکر.
23. تهرانی، شیخ آقا بزرگ، الذریعى الی تصانیف الشیعى، دار الاضواء، بیروت.
24. محمّد صالح البنداق، المستشرقون و ترجمى القرآن، منشورات دار الآفاق الجدید.
25. محمّدعلي، عبدالرحيم، القرآن و الترجمه، دار الكتب العلميى.
26. محمّدبنمنظور، لسان العرب، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1408ق.
27. مراغی، شیخ مصطفی، ترجمى القرآن الکریم و احکامها، مجلّة الازهر، سال هفتم.
28. معرفت، محمّدهادي، تفسیر و مفسّران، ترجمة علي خياط، موسسة فرهنگي تمهيد، قم، 1379.
29. مقدسي، ابيمحمّدبنقدامه، الكافي في الفقه، المكتبى العصريى، بيروت.
30. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، دار الکتب الاسلامیى، تهران.
31. قوامي، محمد، بررسي تطبيقي ترجمههاي انگليسي قرآن كريم، نشریة تحقیقات اسلامی، سال14، شمارة1و2.
[1]. بهاءالدين خرّمشاهي، دانشنامة قرآن و قرآنپژوهي، ج1، ص514.
[2]. عبدالکریم بیآزار شیرازی، مشکل ترجمة قرآن، صص126 و 127.
[3]. ابراهیم انیس و ديگران، المعجم الوسیط، ج1، ص83.
[4]. حسین راغب اصفهانی، معجم مفردات الفاظ القرآن، ماده رجم.
[5]. محمّدبنمنظور، لسان العرب، ج2، ص26 و ج5، ص162.
[6]. عبدالرحیم صفیپور، منتهی الارب فی لغى العرب، ج1، ص124 و ج2، ص436.
[7]. سیّد غلامرضا خسروی حسینی، ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن، ج2، ص76.
[8]. ابراهیم انیس، المعجم الوسیط، ج1، ص83.
[9]. پروين بهارزاده، مقالة ترجمهپذيري قرآن، مجله بينات، ش24.
[10]. محمّدجواد شريعت، ترجمة نهجالبلاغه، خ125، ص289.
[11]. محمّدهادي معرفت، تفسیر و مفسران، ج1، ص128.
[12]. محمّدصادق الرافعي، اعجاز القرآن، مقدمه كتاب، ص4.
[13]. شیخ مصطفی مراغی، مقالى فی ترجمى القرآن الکریم و احکامها، مجلى الازهر، سال هفتم، 1355.
[14] . فرقان/1.
[15] . ابراهیم/1.
[16]. سیّد حسین سیّدی، تمهیدی بر ترجمة قرآن، ص34.
[17]. جرجی زیدان، تاریخ آداب اللغى العربیى، ج1، ص53.
[18]. محمّدبنجریر طبری، تفسیر طبری، تحقیق محمود شاکر، ج1، ص12.
[19]. ابنابیالاصبع، بدیع القرآن، ترجمة سیّد علی میرلوحی، ص39.
[20]. سیّد هادی خسروشاهی، ترجمة قرآن به زبانهای اروپایی، ص210.
[21]. ابنسعد، الطبقات الکبری، ج1، ص199.
[22]. محمد قوامي، بررسي تطبيقي ترجمههاي انگليسي قرآن كريم، نشریة تحقیقات اسلامی، صص31-34.
[23]. ketton نام شهری در انگلیس.
[24]. شیخ آقا بزرگ طهرانی، الذریعى الی تصانیف الشیعى، ج4، ص124.
[25]. محمّد صالح البنداق، المستشرقون و ترجمه القرآن، صص95 و 96.
[26]. زرکشی، البرهان في علوم القرآن، ج2، صص96و97.
[27]. سیّد محمّد رشیدرضا، تفسیر المنار، ج9، ص335.
[28] محمود زمخشري، الكشاف، ج2، ص539.
[29]. محمّدحسين ذهبي، التفسير و المفسرون، ج1، ص29.
[30]. ر.ك: ادیب هیهاوی، ترجمى القرآن غرض للسیاسى و الدین.
[31]. يوسف/2.
[32]. احقاف/12.
[33] . نحل/102.
[34]. محمّد عبدالعظیم زرقانی، مناهل العرفان فی علوم القرآن، صص131ـ134.
[35]. پروین بهادرزاده، ترجمهپذیری قرآن کریم، ص61.
[36]. اعراف/3.
[37]. یوسف/108.
[38]. ابراهیم/4.
[39]. اعراف/158.
[40]. بقره/286.
[41]. یونس/15.
[42] . نحل/97.
[43] . عنکبوت/69.
[44]. طلاق/2 و 3.
[45]. پروين بهارزاده، مقالة ترجمةپذيري قرآن كريم، ش24.
[46]. احمدبنمحمّدبنالعدوی الشهیر بالدریى، ج1، ص374.
[47]. احمدبنمحمّد ابنقدامى، المغنی و الشرح الکبیر، ج1، ص526.
[48]. ابیزکریا محیالدینبنشرف النووی، المجموع شرح المهذب، ج3، صص379 و 380.
[49]. ابیمحمّدبنقدامى المقدسی، الکافی فی الفقه، ج1، صص118 و 119.
[50]. پروین بهادرزاده، مقالة ترجمهپذیری قرآن، مجلّة بیّنات، ش24.
[51]. روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و سبع المثانی، (تفسیر آلوسی)، ج19، ص125.
[52]. مزمل/20.
[53]. محمّد رشیدرضا، تفسیر المنار، ج9، ص339.
[54]. پروین بهادرزاده، مقالة ترجمهپذیری قرآن، مجلّة بینات، ش24.
[55]. محمّدهادي معرفت، تفسير و مفسّران، ج1، ص137.
[56]. «بايد از ميان شما جمعي به نيكي دعوت كنند.» آل عمران/104.
[57]. عبدالرحیم محمّدعلی، القرآن و الترجمه، صص3 و 4.
[58]. سیّد ابوالقاسم خويی، البیان فی تفسیر القرآن، بخش تعلیقات، شمارة5، صص540 و 541.
[59]. محمّدهادی معرفت، تفسیر و مفسّران، ج1، صص151 و 152.
[60]. آل عمران/138.
[61]. سبا/28.
[62]. فرقان/1.
[63]. آلعمران/104.
[64]. بقرى/143.
[65]. نحل/44.
[66]. انعام/19
[67]. بقرى/159.
[68]. محمد/38.